نامه ای از من به من
فرستنده: رابین کوچولو
گیرنده: حاج رابین (بزرگ خاندان)
سلام به خودم، به خودی که موهاش
رنگ دندوناش شده و داره این نامه ی اینترنتی رو میخونه. من همون رابینم، تو هم
همون رابینی. منتها تو آینده ی منی و چند برابر من عمر کردی. تویی که برام مبهمی
چون هنوز ندیدمت و هنوز بهت نرسیدم. تویی که کاملا باهام آشنایی چون منو پشت سر
گذاشتی و گذروندیم. امیدوارم برای خودت کسی شده باشی. کاش میشد یه دی وی دی از
آینده برام بفرستی. یه فیلم چند ساعته از حاج رابین و حاج خانومش، از تنها پسرش و
از نوه های کاکل زریش. امیدوارم خانومت همونی باشه که الان شده فکر و ذکرم. همون
که گهگاهی رو نیمکتهای پارک باهاش حرف میزنم. همون که در حال حاضر نمیتونم بهش دست
بزنم چون نامحرمه. اگه انتخاب منو به واقعیت رسونده باشی واقعا ایول داری. از طرف
من ببوسش. نمیدونم از من تا تو چقد فاصله ست. چقد اتفاق خوب، چقد اتفاق بد، چند
سال، چند روز، چند ساعت. کاش میدونستم چه چیزایی واست عقده شده و حسرت چه کارایی
به دلت مونده، مطمئنا انجامشون میدادم.
میدونم خیلی دلت برام تنگ شده.
برای من، شیطنت ها و بازیگوشی هام، حتی واسه بینظیر، راستی بینظیر در چه حاله؟
زندست؟ چند تا نوه داره؟ زن کی شده؟ هنوزم دوست داره؟ هنوزم واسه خاطر تو با تیغ
رو دستش اسمتو مینویسه؟ صدای "یادش بخیر" تورو دارم میشنوم. نکنه
بینظیرم گرفتی شیطون؟! خوب میشناسمت، هیچوقت کارات حساب کتاب نداشته و نداره. چی
به روزت اومده؟ چندتا درد و مرض داری؟ امیدوارم سرطان پروستات نگرفته باشی،
امیدوارم به زجر زود انزالی دچار نشده باشی، امیدوارم آلزایمر نگرفته باشی که
خونوادت از ترس گم شدنت درو روت قفل کنن، امیدوارم یه پیرمرد هیز که تفریحش
نشستن کنار بقیه پیر پاتال های پارکه و صبح تا غروب کارش نظر دادن راجب سینه و
باسن زن و بچه مردمه نشده باشی، یا پیرمردی که توی اوتوبوس های شرکت واحد از شلوغی
استفاده میکنه و بچه های صاف صوف رو... نشده باشی. خودتم میدونی که من (رابین
کوچولو) از این مسایل بدم میاد، پس بهتره مواظب باشی چون ممکنه هیچوقت نبخشمت!
نمیدونم با خوندن این نامه از
کارام و طرز فکرم خندت میگیره یا به حال و روزم زار میزنی، مهم نیست چی فک میکنی
راجبم چون به هر کاری که میکنم اعتقاد دارم و نظر کسی واسم مهم نیست حتی تو! الان
سال نوده، همه چی گرون شده، خیلی گرون، نون دونه 400 تومن شده، پول قبض آب و برق
سرسام آور شده، همه گدا شدن. اینجا جمهوری اسلامیه، عدالت رعایت میشه، هیچکس گله و
شکایتی نداره چون همه جونشون رو دوس دارن. نیازی به شرح وضع کنونی نیست چون این
روزا رو به چشم دیدی و چه با موفقیت چه با ناکامی این روزا رو گذروندی.
هنوزم میخونی؟ هنوزم نقاشی
میکشی؟ هنوزم بچه خوشکلی؟ هنوزم ترو تازه ای یا فسیل شدی؟ وضعیت زندگیت چطوره؟
آپارتمان نشین شدی یا ساکن یه خونه کلنگی تو جنوب شهری؟ بقیه بهت افتخار میکنن یا
مایه ننگ شدی؟ دین و ایمونت سرجاشه یا مرتد شدی؟ وای که چقد سوال دارم ازت! جواب
نامه م رو بده حاج رابین. خیلی خودخواه و خود پسندم پس دوسِت دارم!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر